سماع چیست؟
تحقیق از: افشار
زیر نظر استاد دکتر حسینی شاهرودی
مقدمه
«شنیدن،در تصوف گوش فرادادن به نفحات موسیقی و به وجدآمدن از شنیدن آن و به حرکت درآمدن و جنبیدن.ازخود بی خود شدن و چرخ زدن .وارد حق که دل¬ها بدو برانگیزد و بر طلب حریص می¬کند.»1
به فتح اول در لغت به معنی شنوایی و شنیدن و سرود و آوازی که شنیدن آن خوش آید .وجد و حالت مشایخ.2 آوازی ست که حال شنونده را منقلب گرداند و همان صوت بر ترجیع است.3 وجد و سرور و دست افشانی و پای کوبی صوفیان منفرداً یا جمعاً با آداب و تشریفای خاص.4 مجلس انس را گویند و به معنی ماجرای گذشته را یاد دهانیدن نیز آمده است.5 سماع حقیقت آگاهی ست و بیداری مردست از خواب و جنبانیدنی ست آرام .6
اساس، لفظ شنیدن است که مفهوم اولیه¬ی سماع بر آن پایه شکل می¬گیرد: شنیدن آواز،سرود،موسیقی çبه حرکت درآمدن و جنبیدن çاز خود بی خود شدن و چرخ. اصطلاحاً به حالت وجد مشایخ و صوفیان که در آن از خود بی خود شده و به سرور و دست¬افشانی و پای¬کوبی می¬پردازند گفته می¬شود.
بنیان¬گذار مبانی موسیقی فیثاغورث است.او معتقد بود که هر چیزی در این جهان صورتی¬است از حقیقت خود در عالم افلاک و تمام نغمات موسیقی هم در عالم افلاک و ارواح نمودار است. او جان خود را تزکیه کرد و با عالم بالا عروج کرد و با صفای باطنی که به دست آورده بود نفحات و اصوات ستارگان را شنید (سماع کرد) و پس از آن علم الحان و موسیقی را بنیان نهاد. گروهی هم گفته¬اند اصل سماع از آنجا آمده¬است که انسان اولین و خوش¬ترین خطاب را از خداوند و در روز الست شنیده است:«الست بربکم ؟قالوابلی»8لحن و ایقاع دو رکنی هستند که با طبع و سرشت بشر همراهند. گفته می شود موسیقی دانشی ست که ذات بشر آن را نه در قالب الفاظ که در قالب اصوات نمایان می کند. پیشینه ی موسیقی به پیدایش آدم روی زمین برمی گردد.ساده ترین موسیقی بشر توبه و انابه و هجران آدم در دوری از بهشت است که تا پایان عمر به آن مشغول بود. آهنگی که به گوش انسان می رسد ،حتی در ساده ترین نوعش که صدای خنده یا گریه ی کودک، صدای آبشار، آب، آواز پرندگان ،غرش رعد و برق، ...باشد می تواند ایجادکننده ی حسی در انسان باشد: خشم،لذت،ترس، شادی،... . توجه به موسیقی و علاقه با آن در انسان ذاتی ست .پس نمی توان ذات موسیقی و توجه انسان به آن را نفی کرد.
تاریخ نشان می دهد در آغاز آفرینش ، آن روزگاران که انسان خود را شناخته و شایسته تفکر و تصمیم گیری دانسته ، موسیقی را نخستین انعکاس التهاب و شور ، هیجان و شوق درونی خود دیده است . که در خارج از وجودش تحقق یافته و موجب حالت و جد و حال ، طرب و نشاط گردیده ،زمانی هم حزن و اندوه ، اما در عین حال ، اثر تسکین دهنده ، و آرامش آورنده با خود همراه داشته است .
در پی این دانستن عده ای از اهل تحقیق سفر در تاریخ را آغاز کردند ، بیوت الهی که در آنها بر پیامبران وحی نازل شده است ، شهر و دیار کوچه و بازار ، کاخهای ویران و برقرار مانده را گشته اند تا شاید بر این مدعا دلیل بیابند و به جامعه محققان پیشکش کنند . ذوق دانستن و شوق یافتن مقصود ، مسافران وادی تاریخ را به سرمنزل مقصود رسانیده ، هرکدام به در یافتن از حقایقی مسرور گشته اند و همان یافته خویش را تاریخچه پیدایش سماع دانسته اند .
گفته اند : آنگاه که تاج " خلقت بیدی را خدای تعالی به دوست خویش بر سر آدم نهاد و شرف " خلق الله آدم علی صورته " به او عنایت گردید ، حله " نفخت فیه من روحی " در برش پوشانیده شد ، تکانی خورد عطسه ای زد و سربلند کرد و گفت " الحمد الله الرب العالمین " . پاسخ آمد : " یرحمک ربک یا آدم للرحمه خلقک ".
در روزهای نخستین ، مجلس سماع عبارت بود از یک محفل شعر خوانی که به وسیله خواننده یا گروه جمعی خوانندگان خوش آواز اجرا می شد.و صوفیان با حالت و زمینه ای که داشتند تحت تأثیر صوت خوش و پر معنی کلام قرار می گرفته و حالی پیدا می کردند و پای کوبی می پرداختند ، پس از آن رفته رفته برای تحریک و تأثیر بیشتر از نی و دف استفاده کردند . این مجالس سماع ، به سبب علاقه صوفیان پیوسته تشکل می شد و در همه جا رواج داشت به حدی که هجویری می گوید : " من دویدم از عوام ، گروهی می پنداشتند که مذهب تصوف جز این نیست "
اقبال و توجه افراد متفرقه موجب ناراحتی سالکان گردید ، به همین لحاظ می بایستی از ورود عده ای به مجالس سماع جلوگیری به عمل می آمد ، وضع مقررات و شرایط و آداب بهترین فکری بود که از نخستین لحظات شکل گرفته مجالس سماع توانست از ورود اشخاص متفرقه به سماع جلوگیری به عمل آورد.
مثلا قانون : محل اجرای سماع باید از عوام خالی باشد ، و مردم ناجنس و عوام الناس و ثقلا در سماع شرکت نکنند کسی که جزو اعضای مسلک طریقت نیست نباید در میان جمع وارد شده و به سماع بپردازد و مقرر کردن کسب اجازه برای سماع یا عنوان نمودن : سماع بر کسی حلال است که نفس او مرده و دلش زنده باشد و در عین حال اهلیت داشتن سماع کنندگان نیز در حد مقدور مورد نظر بود . از طرفی صاحب نظراتی چون ابونصر سراج و هجویری برای جلوگیری از خطرات احتمالی ، ورود مبتدیان را به سماع منع کردند با تمسک به کلماتی چون سماع نیاید، نکنید و یا آن را عادت نسازید و دیر به دیر کنید تا تعظیم آن از دل نشود و نظیر این مقررات موجب گردید شدیدا از ورود اشخاص متفرقه جلوگیری به عمل آورند .
آنچه در آراء اهل تصوف در وادی امر جلب توجه می¬کند احتیاط آنها در صدور حکم است. از آنجا که صوفیان از رویارویی مستقیم با متشرعین و فقها پرهیز می¬کردند در تبیین احکام سماع نیز برای رعایت جانب احتیاط همواره حالتی بینابین را پیش گرفته¬اند . اکثر آنان با در نظر گرفتن شرایط و نیت و تاثیراتی که می¬تواند بر صوفی داشته باشد یا استناد به نیت باطنی او آن را گناه و مباح یا مستحب شمرده¬اند.
«سماع وارد حق است که دل¬ها را به حق برانگیزاند ،پس هر که آن را به حق و به جا به کار برد به تحقق رسد و هر که آن را نابجا و برای ارضای نفس شنود به زندقه افتد. »23
"امام محمد غزالی" می¬گوید بین علما در حلالیت و حرامیت سماع اختلاف است. کسانی که آن را حرام شمرده¬اند اهل ظاهرند .اگر در دل انسان چیزی¬ست که به واسطه¬ی سماع قوت می¬گیرد و باعث قرب بنده به حق می¬شود آن پسندیده است و اگر در دل کسی باطلی¬ست که در شرع ناپسند و مذموم است سماع هم بر آن شخص مذموم و باعث عقاب او می¬شود.اگر شخصی آن را به رسم بازی یا به حکم طبع برای لذت یافتن بشنود مباح است. بزرگانی چون "جنید بغدادی" ،"بایزید بسطامی" ،"قشیری" و "ابن عربی" این عمل را ناشایست می¬خوانند.24
قشیری کیست؟
"ابوالقاسم عبدالکریم بن هوازن" از بزرگان علما و شعرا و متصوفه¬ی قرن پنجم است . او در استوا (قوچان امروزی) به دنیا آمد.او از علما و محدثین نامور زمان خود بود و علاوه بر کلام و حدیث در تفسیر قرآن هم دستی داشت. از این حیث او از مشایخ درجه¬ی اول زمان خود به شمار می¬رفت.25
باب پنجاه و دوم – در سماع (صفحات 591 تا 621) "قشیری" در این باب به ترتیبی که ارائه میشود سماع را شرح میدهد:
• بیان حکم فقهی در باب سماع
1. ذکر آیهی قرآن(کلام خدا)
2. ذکر حدیث و روایت از پیامبر
3. ذکر حدیث و روایت از خلفای اهل تسنن
4. ذکر حدیث و گفتار صحابه
5. ذکر کلام مشایخ و صوفیان
قال الله تعالی:« فهم فی روضة یحبرون»26
قشیری میگوید:«در تفسیرست که این سماع است.»27 اما نام تفسیر را ذکر نمیکند.
او نیز مانند اغلب مشایخ و بزرگان صوفیه اعتقاد دارد اگر سماع آواز خوش در صورتی باشد که شنونده اعتقاد حرام نداشته باشد و چیزی را که شرع نکوهیده و زشت شمرده نشنود اشکالی ندارد- مباح است.سپس برای اثبات دعوی و حکم خود نقل می¬کند :
نزد پیامبر شعر بدون آواز می¬خواندند و او اعتراضی نمی¬کرد. این در حالی¬ست که اگر با آواز خوش نیز ترکیب شود رواست و حکم آن تغییری نمی¬کند. این حکم به استناد چند جمله قبل که نباید آواز بر سبیل لهو باشد توجیه می¬شود. در ادامه با نقل گفتارهایی از "انس بن مالک"،"ابن جریح" و "عمر" آن را مباح می¬شمارد و لیکن حکم امام شافعی فرق دارد:حرام نیست ولی برای عوام مکروه است.در صورتی که کسی آن را پیشه¬ی خود کرده باشد و همیشه از روی لهو انجام دهد کار حرام کرده است.
مستنداتی از قول و سیره¬ی پیامبر در باب اباحه¬ی سماع ارائه می¬شود که به قرار زیر است :
- پیامبر از یاران خود میخواست که شعر قرائت کنند.28
- انصار حین کندن خندق شعر میخواندند و پاسخ داد:
اللهم لا عیش الا عیش الاخرة فاکرم الانصار و المهاجرة 29
- هشام بن عروه روایت کند از پدرش از عایشه که ابوبکر دو بار بگفت : «مزمار شیطان در سرای رسول ،پیغمبر صلی الله علیه و سلم گفت: دست بدار یا ابابکر که هر قومی را عیدی ست و عید ما امروز است.
در تعریفی مبالغهگونه و ستایشآمیز از سماع و از قول سهل بن عبدالله میخوانیم:
«سماع علمیست که حق تعالی مخصوص کند بدان کس را که خواهد و آن علم کس نداند مگر او.» 35
سماع متعلق به سه دسته و بر سه نوع است :
سماع مریدان و مبتدیان،سماع صادقان،سماع اهل استقامت. از این سه گروه سماع اهل استقامت که بی وقفه و متصل به ان میپردازند بی اختیار است و خداوند در حال سماع بر آنها حلول میکند.بر اساس این سه گروه سماعکننده سه نوع سماع متصور است :سماع به طبع ،سماع به حال،سماع به حق
سماع به طبع ،همان است که عامهی بشریت به آن گرایش دارد .
سماع به حال،از کسی ست که میشنود و تامل میکند و به آنچه از جانب خدا بر او فرود میآید مینگرد .این مشاهدات میتوانند عتاب،خطاب، وصل،هجر،دوری،تاسف،وفای به عهد، عهد شکستن و... باشند.
ولی سماع به حق را کسی میشنود به حظ بشریت نائل میشود.سماع آنها صفت توحید است و هدف حظ بردن نیست بلکه به حق رسیدن است.
عارفان طبعا اهل دل و احساسات می باشند و به حکم تمایلات فطری سرو کارشان با عواطف و تخیلات زیباست و اگر چنین نبود به راه سیر و سلوک کشیده نمی شدند ، به همین لحاظ مذاق جانشان از شنیدن آواز خوش و نغمه دلکش متلذذ می شد . سماع گران تاریخ :
قرن سوم :
عمرو بن عثمان مکی ، ذوالنون مصری ، سری سقطی ، جنید بغدادی ، ممشاد دینوری ، یحیی بن معاذ رازی ، البوالحسین دراج ، ابوالحسین نوری سمنون محب ابو سعید خراز ، ابو اسحاق شامی چشتی .
قرن چهارم :
ابو عبدالله خفیف شیرازی ، ابو سعید ابوالخیر ، ابوعلی رودباری ، ابوالقاسم نصر آبادی ، عبدالله بن محمد راسبی بغدادی ، ابوبکر رودباری ، ابو عثمان مغربی ، ابوالحسن حصری ، ابوبکر شــبلی ، احمد بن یحیی .
قرن پنجم :
ابو اسحاق کازرونی ، احمد غزالی ، ابویوسف چشتی
قرن ششم :
اسماعیل قصری ( که نجم الدین کبری خرقه اصل از دست ایشان پوشیده است ) ، عین القضاه همدانی .
قرن هفتم :
شیخ شهید نجم الدین کبری ، شیخ شهید مجد الدین بغدادی ، روزبهان بقلی شیرازی ( که با روزبهان وزان مصری دو شخصیت عالی رتبه جداگانه می باشند ) ، سیف الدین باخرزی ، بهاءالدین زکر باملتانی ، حمید الدین ناگوری ، سعد الدین حموی ، شمس تبریزی ،او حد الدین کرمانی ، رضی الدین علی لالا ، جمال الدین گیلی ، فرید الدین عطار نیشابوری ، سلطان العلما پدر مولانا جلال الدین ، بابا کمال جندی که تمامی از یاران و ناشران تفکر نجم الدین کبری بوده اند . فخرالدین عراقی ، نظام الدین اولیاء ، مولانا جلال الدین محمو مولوی خراسانی ، امیر خسرو دهلوی .
قرن هشــتم :
رکن الدین احمد علاءالدوله سمنانی ، صفی الدبن اردبیلی ، محمد شیرین مغربی ، شاه نعمت الله ولی ؛
قرن نهم :
خواجه مسافر خوارزمی ، شیخ محمد شمس الدین لاهیجی شارح گلشن راز ،
یکی از سنن بحث آفرین بسیار قابل توجه و پر اهمیت اهل سلوک سماع می باشد که عبارت است از آواز خوش و آهنگ دل انگیز و روح نواز، یعنی آنچه امروز از آن به عنوان موسیقی تعببیر می شود ، که به قصد صفای دل و حضور قلب و توجه به حق شنیده می شود . که بدون تردید در صدر اسلام سماع بدین صورت که مجالس صوفی و غیر صوفی برگزار می شود وجود نداشته است .
لکن انتخاب نمودن افراد خوش صدا به عنوان موذنان و قاریان قرآن ، به استناد روایاتی چند مرسوم بوده ، تا خوش آوازان با نغمه دلنشین خود روح مومنان را با آنچه از وحی بر قلب الهی رسول خدا صلوات الله علیه نازل شده است تقویت کنند .
اما از اواخر قرن دوم هجری با برگزاری یک نوع مراسم خاص سماع به دور از هر حرمتی به اصطلاح امروزی با نوعی کنسرت روحانی مواجه هستیم که عده ای دور هم جمع می شوند و باصدای موسیقی به دست افشانی و پایکوبی می پرداختند و غلبه حال مدهوش می شدند ، گاهی در همان حال جان نیز سپرده اند .
استفاده علمی از موسیقی توسط مسلمین به طور حتم از روی آگاهی عمیق از تآثیرات گوناگون آن بر روان آدمی بوده است ، در حالی که بزرگانی چون فارابی ، ابن سینا از این علم نیز به عنوان یک وسیله در مانی استفاده می کردند . زیرا بنا بر گفته فیثاقورث و افلاطون تاثیر موسیقی و نغمات موزون در انسان از آن جهت است که یادگار های خوش موزون حرکات انسان را که در عالم ذر و عالم قبل از تولد می شنیدیم و به آن مانوس بوده ایم در روح ما بر می انگیزاند و موسیقی به واسطه آن که یادگار های گذشته را بیدار می کند مارا به وجد می آورد .
غزالی نیز همینطور نظر را داشته ، می گوید : " سماع آواز خوش و موزون آن گوهر آدمی را بجنباند و در وی چیزی پدید آرد ، بی آن که آدمی را در آن اختیاری باشد و سبب آن ، مناسبتی است که گوهر دل آدمی را با عالم علوی که عالم ارواح گویند هست " .
اهل سلوک چون به این مهم پی بردند علاوه بر استعداد سالک و علل و مقدماتی که او را برای مجذوب شدن قابل می سازد ، وسائل عملی دیگری که به اختیار و اراده سالک است و نیز برای ظهور حال فنا موثر می باشد و این که برای پیدا شدن حال و وجد، عامل بسیار قوی محسوب می شود، موسیقی و آواز خواندن می باشد که همه آنها تحت عنوان سماع در می آید . آرام دل عاشق و غذای جان و دوای درد سالک می شود.
به همین جهت مشایخ اعل سلوک به سماع اهمیت فراوان داده اند زیرا بر اثر اشتیاقی که در سالک ایجاد می کند ، وی را به عالم قدس که مقصر اقصی همه عارفان است نزدیک می نماید ، و از این تنگنای پست ماده نجاتش می دهد و بالنتیجه دل سالک را صیغل صفا صافی می سازد و زنگ علائق را از آن می زداید و مهمتر این که رنج ریاضت تحمل نموده و خستگی مجاهدت را دیده که ممکن است رکودی و کدورتی در روحش پدید آید و ادامه سفر عبودیت را برایش غیر ممکن سازد ، در مجلس سماع وقتش خوش گشته و مشکلش برطرف شده است .
در معنا ترانه دلنواز از رباب و بانگ جانسوز نی سبب رهائی از خستگی های ریاضت ها و مجاهدتها است ، که موجب جمعیت حال و آرامش روح سالک نیز می گردد . به همین لحاظ مربیان اهل سلوک سماع را از اصول مهم تربیتی خود قرارداده اند و آن را وسیله ای برای رهائیدن از جسمانیت شناخته اند .
چنان که مولانا جلال الدین ، برای ترک تزهد خشک عبدالرحمن ابن ملجمی و ترک خودگرائی ، سماع را وسیله نه هدف و هدف را نیل له حال و نیل به حق میداند می گوید : " چون مشاهده کردیم که مردمان به هیچ نوعی به ظرف حق مایل نبودند از اسرار الهی محروم می ماندند به طریق لطافت سماع و شعر موزون که طبایع مردم را موافقت افتاده است ، آن معانی را در خورد ایشان دادیم ... چنان که طفلی رنجور شود و از شربت طبیب نفرت نماید و البته فقاع ( شیره ) خواهد طبیب حاذق دارو را در کوزه فقاع کرده ، بدو دهد تا بر وهم ان که فقع است ، شربت را به رغبت نوشیده .... مزاج سقیم او مستقیم گردد .
بنا بر این اهل سلوک سماع را به عنوان یک وسیله نیل به هدف اصلی مورد استفاده قرارداده اند . و برای آن اهمیت زیادی قائل بوده اند و معتقد بودند که حال ، برعکس " مقام " تنها با کوشش . مجاهدت سالک به دست نخواهد آمد بلکه عطوفت ، رحمت و عنایت بی علتی است که از جانب حضرت دوست ، محبوب حقیقی نازل می شود .21
1- فرهنگ اصطلاحات صوفیه،حید شجاعی،ص 138
2- لغت¬نامه¬ی دهخدا ،نقل از غیاث ¬اللغات
3- لغت¬نامه¬ی دهخدا
4- فرهنگ فارسی معین
5- کشاف اصطلاحات¬الفنون،ص 675
6- شرح اصطلاحات تصوف،سید صادق گوهرین ، ص343
7- اعراف/172
8- سوره ص آیه 75
9- شرح تفسیر جوادی آملی ج 5 ص 217
10- سوره ص آیه 72
11- تاریخ انبیا ص 90
12-آرا، عرفنی ابن عربی درباره¬ی سماع،اکبر ایرانی،فصلنامه¬ی هنر،ش 29،ص 297
13- ترجمه¬ی رساله¬ی قشیریه ،ص 34
14- روم/15
15- ترجمه¬ی رساله¬ی قشیریه ، ص 521
16- همان، ص 595
17-همان، ص 593
18- همان، ص 595
20- این داستان در کشف¬المحجوب از قول ابراهیم خواص نقل می¬شود.)ص614)
21-سایت موسسه ی گسترش و اندیشه مولانا
22-طریقت رسالت
شاهرودی مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد |